تـــنـــــــــــــــهـــایــــــــــــــــــــی
به وبلاگ مــــــــــن خوش آمدید
 
اصغر در سرزمین پشم و پیلی هـــــــــــــا داداش آلیسِ
 به قول شاعـــــــر :
 تو که با عشوه گری
 از همه دل میبری
 منو شیدا میکنی.... حالا برو گمشو

 

 

درگیر دوووشوار تــوام
 چوبِ منووووووو به من بــــده

 شهــردار اگه تنهـــام گذاشت
 اونـو به من نیــشـان بــــــده

اینم همون جوون سوار بر اسب سفید که خانوما منتظرش بودن
 خخخخخخخخخخخخ

 

ادامه مطلب هم هست



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:اسگول,عکس های با مزه,عکس خنده دار,
ارسال توسط رامین

 

 

در ادامه مطلب با چند سوال کوتاه میتوانید به شخصیت خود پی ببرید

    ابتدا به سوالات خواسته شده پاسخ دهید بعد جوابها رو ببینید

 

از دست ندین جوابش درسته



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:شخصیت شناسی,خود شناسی,
ارسال توسط رامین

 

               عکس لو رفته از کارگر نمونه 91

 

 

اسکل, آدمها,ضایع ,ترین ,عکس ها

                                  ادامه داره



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 5 دی 1391برچسب:عجایب,ایرانی,سوتی ایرانی,فقط در ایران,,
ارسال توسط رامین

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (33)

 

عجایبی که فقط در ایران می توان دید (33)

 

                   برین ادامه داره



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 5 دی 1391برچسب:عجایب,ایرانی,سوتی ایرانی,فقط در ایران,
ارسال توسط رامین

گویا جدیدا در بین دختران آسیای شرقی شخصیت های کارتونی محبوبیت و جلوه خاصی پیدا کرده است ، به طوری که بعضی از این دخترها حاضر هستند هزینه های زیادی را خرج عمل جراحی کنند تا شبیه به شخصیت های کارتون بشوند.

ajib 4 چهره این دختران شبیه به شخصیت های کارتونی (عکس های جالب)

ajib 1 چهره این دختران شبیه به شخصیت های کارتونی (عکس های جالب)

ajib 7 چهره این دختران شبیه به شخصیت های کارتونی (عکس های جالب)

 

 

ادامه داره



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 4 دی 1391برچسب:شباهت,شبیه به خود,
ارسال توسط رامین

 

 سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می

کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در
خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.» نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت:«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم 

تا به حال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!! بین خودمون و چند نفر از عزیزانمون حصار

کشیدیم؟!!!؟

 

 




تاریخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:نجار,دو برادر,,
ارسال توسط رامین

امکانش هست که پاک کن شما بین اینا نباشه !؟
راستی شد یه بار پاک کنتونو تا آخرش مصرف کنید؟؟
من که یادم نمیاد یه پاک کن رو تموم کرده باشم !! )

 

 

 

از جمله تفریحات سالم دخترای دهه شصتی هم میشه به خاله بازی اشاره کرد !
2 3 نفری هرچی دیگ و قابلمه اسباب بازی داشتن جمع میکردن و گوشه حیاط پهن میکردن :دی
یعنی آنچنان حس مادرانه ایی به اینا دست میداد تا حدی که عروسک میذاشتن رو پاشونو واسش لالایی میخوندن :|
همیشه هم مرد خونه سر کار بود :دی
فقط نمیدونم چرا این بازی سرانجامی نداشت,اکثرا هم با دعوا و قهر کردن تموم میشد

 

 

 

یه مدتم از این دفتر خاطرات مد شده بود دخترا میخریدن

 

 

 

مابقی تو ادامه مطلب

 



ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:دهه شصتی ها,تفریهات دهه شصتی ها,,
ارسال توسط رامین

زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد

در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند.در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد

پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید.پس از او خواست تا در جعبه را باز کند .وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.

پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.

پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟
پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام!!!!





تاریخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:مرد رمانتیک,رمانتیک بودن,
ارسال توسط رامین




تاریخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:عکس,رسوایی,جماعت,
ارسال توسط رامین

 

1 یا 2 ؟




تاریخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:باحال,عکس 1 یا 2,,
ارسال توسط رامین
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 120
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1

تماس با ما